سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کشکول طلبگی

تنزیه مطلق خداوند و یا تنزیه در عین تشبیه؟ 

در مدرسه اهل بیت علیهم السلام معرفت خداوند بر تنزیه صرف وجود حضرت حق و منزه بودن آن جناب قدوسی از هر گونه شباهت و مماثلت و مجانست با مخلوقات و ما سوی الله است و هر قول و اعتقادی که به تشبیه بیانجامد، از آن به کفر تعبیر شده است اما در مدرسه فلسفه و عرفان و حکمت متعالیه که ترکیبی از این دو است، تنزیه صرف رد شده و بر تنزیه در عین تشبیه  (که قطعا و به اعتراف خود ایشان تناقضی آشکار است) تاکید شده است.

ابتدا کلماتی را از مدرسه حکمت متعالیه در این باب نقل می کنیم و آن گاه به سراغ آموزه های مدرسه اهل بیت می رویم:
ـ ملاصدرا: واجب الوجود همه چیزهاست، هیچ چیز از او بیرون نیست. (اسفار, ملاصدرا, 2 / 368)
بدیهی است این که واجب الوجود و خداوند شامل همه چیزها باشد و هیج چیز از ذات او بیرون نباشد، غلیظ ترین نوع ترکیب و تشبیه است.
علامه طباطبایی: لازم است بین معلول و علتش سنخیت ذاتی باشد (نهایة الحکمه، 166)
معنای این سخن این است که باید بین خداوند که علت است با مخلوقات که معلول وی هستند، سنخیت ذاتی که بسیار فراتر از تشبیه است، باشد.
ـ ابن عربی: بدان که تنزیه در نظر کسانی که به حقایق دست یافته اند عین محدود کردن و در بند کشیدن خداوند است و کسی که خداوند را منزه (از وجود و شباهت با چیزی) بداند، یا نادان است و یا بی ادب! ( آیت الله حسن زاده آملی، انه الحق، ص 42)
ابن عربی: همانا خداوند منزه همان خلق شبیه و مانند دار است! (فصوص الحکم / 78)
ابن عربی: و نزهه و شبهه    و قم فی مقعد صدق (فصوص الحکم/ 93)
خداوند را هم منزه از همه چیز و هم شبیه و مانند همه چیز بدان تا به معرفت راستین دست سافته باشی!
رساله «انه الحق» می نویسد:
(خداوند مغایر و مباین چیزی نیست و چیزی مباین او نیست... انیت محضه ای را که شیخ (ابن سینا) اثبات کرده است تنزیهی است که عین تشبیه است. (آیت الله حسن زاده آملی، انه الحق ص 45 و 46)
در رساله لقاء الله آمده است: صفات مخلوقات دو نوع است: یک قسم از آن لازمه جهت وجود آن است که این قسم مخالف با صفات نیست بلکه شبیه صفات خداوند است. (آیت الله ملکی تبریزی، لقاء الله، ص 192)
و دهها نمونه دیگر از این تصریحات اهل فلسفه و عرفان بر تنزیه در عین تشبیه.

اما در مدرسه اهل بیت علیهم السلام همان گونه که گفتیم توحید خداوند مبتنی بر تنزیه محض و عاری از هر گونه تشبیه و شائبه آن است. اینک به روایات زیر از امام رضا علیه السلام بنگرید:
ـ من شبه الله تعالی بخلقه فهو مشرک (عیون اخبار الرضا علیه السلام 1/93)
هر کس خداوند متعال را همانند خلقش بداند مشرک است.
ـ امام رضا به نقل از پدرانش به نقل از امیر المؤمنین علیهم السلام و ایشان به نقل از رسول الله صلی الله علیه و آله و ایشان به نقل از خداوند فرمود:
مَا آمَنَ بِی مَنْ فَسَّرَ بِرَأْیِهِ کَلَامِی وَ مَا عَرَفَنِی مَنْ‏ شَبَّهَنِی‏ بِخَلْقِی‏ ....
آن کس که سخن من را بر اساس رای خودش تفسیر کند به من ایمان نیاورده است و آن کس که من را به مخلوقاتم تشبیه کند، من را نشناخته است. (عیون اخبار الرضا علیه السلام 1/116)
ـ انی برئ یا الهی من الذین بالتشبیه طلبوک لیس کمثلک شئ ...فتعالیت ربی عما به المشبهون نعتوک
خدای من، از کسانی که تو را از راه تشبیه می جویند، بیزارم. هیج چیز همانند تو نیست ...خدای من! تو از انچه اهل تشبیه در باره ات می گویند والا و فراتری. (عیون اخبار الرضا علیه السلام 1/95)
 ـ فتح بن یزید می گوید: از امام رضا علیه السلام در باره پایین ترین مرتبه معرفت خداوند پرسیدم: حضرت فرمود: اقرار به این که معبودی جز او نبوده و شبیهی ندارد و همانندی برای او نیست ... و این که هیچ چیز با او شبیه و همانند نیست. (عیون اخبار الرضا علیه السلام 1/133)

آیا انسان در افعال خود مجبور است؟ 

مدرسه فلسفه و عرفان و نیز حکمت متعالیه قائل به جبر و نفی اختیار از انسان در افعالش است و اسم این عقیده غلط را توحید افعالی می گذارد. در حالی که در مدرسه اهل بیت اعتقاد به جبر صریحا رد شده و سخن از امر بین الامرین گفته شده است.

برخی عبارات فلاسفه و عرفا در اعتقاد به جبر چنین است:
ملاصدرا: بدان که نفس ما و سایر حیوانات در اعمال و حرکت هایش مجبور است چون اعمال و حرکات نفس ما مانند فعل و انفعالات طبیعت، تسخیری و اضطراری است ... لکن تفاوت این دو در این است که نفس ما به اغراض و انگیزه های فعلش آگاه است اما طبیعت آگاه نیست. اساسا فعل اختیاری جز در واجب الوجود حقیقتا امکان تحقق ندارد و غیر واجب الوجود از موجوداتی که مختار محسوب می شوند، مجبوران و مضطرانی هسستند که در صورت مختاران نمود یافته اند. (اسفار 6/312)
ـ در جهان خارج هیچ فعلی نیست مگر فعل خداوند سبحان و این حقیقتی است که برهان و ذوق هر دو بر آن دلالت دارد (علامه طباطبایی، رسائل توحیدی 81)
ـ فاعل در هر موطن اوست و مؤثری جز وی نیست (آیت الله حسن زاده، خیر الاثر در رد جبر و قدَر، ص 199)
شبستری در گلشن راز می گوید:
هر آن کس را که مذهب غیر جبر است
نبی فرمود که او مانند گبر است
کدامین اختیار ای مرد جاهل
کسی را کو بود بالذات باطل

و مولوی نیز در مثنوی به دلیل نفی اختیار از انسان ابن ملجم را قاتل امیرالمؤمنین نمی داند بلکه قاتل حقیقی را خداوند می داند که ابن ملجم آلت فعل او بوده است و بر همین اساس هم نباید از سر ابن ملجم به خاطر قتل امیرالمؤمنین مویی کم شود!
یک سر مو از تو نتواند برید    چون قلم بر تو چنین خطی کشید! ( مثنوی دفتر اول ص 74)

اما امام رضا علیه السلام می فرماید:
ـ مَنْ قَالَ بِالتَّشْبِیهِ وَ الْجَبْرِ فَهُوَ کَافِرٌ مُشْرِکٌ وَ نَحْنُ‏ بِرَاءٌ مِنْهُ‏ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة (احتجاج طبرسی ج 2 ص 415)
هر کس قائل به تشبیه (در مورد ذات خداوند) و جبر (در مورد افعال انسانها) شود، کافر و مشرک است و ما از او بیزار هستیم.
ـ مَنْ‏ قَالَ‏ بِالْجَبْرِ فَلَا تُعْطُوهُ مِنَ الزَّکَاةِ شَیْئاً وَ لَا تَقْبَلُوا لَهُ شَهَادَةً أَبَداً (عیون أخبار الرضا علیه السلام ؛ ج‏1 ؛ ص143)
به هر کس که قائل به جبر است، زکات ندهید و شهادت او را هرگز نپذیرید.  

تذکر:
مقصود ما تکفیر فلاسفه و عرفای مسلمان که قائل به جبر و تشبیه شده اند بدون آن که به لوازم فاسد این عقیده ملتزم باشند نیست بلکه مقصود نشان دادن کفر آمیز بودن این عقیده از منظر اهل بیت علیهم السلام است که عموم قائلان مسلمان آن توجه به بطلان آن و نیز التزام به لوازم فاسد آن ندارند.
ـ یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام به ایشان عرض کرد: از امام صادق علیه السلام برای ما روایت شده که فرموده اند: جبر و تفویض باطل بوده و امر بین امرین صحیح است، مفهوم آن چیست؟ امام رضا علیه السلام فرمود:
هر که بپندارد خداوند امر خلقش و روزی آنان را به بندگانش واگذار کرده، به تفویض قائل شده است ... و هر کس قائل به جبر و مجبور بودن بندگان باشد، به خداوند ستم کرده است.
آن شخص می گوید: ای پسر پیامبر پس معنای امر بین امرین چیست: امام فرمود: توانایی (انسانها به) عمل به آنچه بدان امر شده و نیز ترک آن چه از آن نهی شده اند. (بحار 78/354)




موضوع مطلب :
جمعه 92 اردیبهشت 13 :: 4:59 عصر ::  نویسنده : سید احمد ایزدخواه

متن سخنان استاد میرباقری :

مطلب زیر گزیده ای از سخنان حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی میر باقری در محرم 1388 است که در مدرسه فیضیه قم ایراد شده است:

 

«من این را دارم در حوزه علمیه قم می گویم: با عرفان مولوی نمی شود جهان را اداره کرد! این چه عرفانی است که:

 چون که بی رنگی اسیر رنگ شد- – -موسی ای با موسی ای در جنگ شد؟

 

کتاب های این ها را هم مقدس می دانیم و در کنار قرآن می گذاریم؟ کجا کنار قرآن است مثنوی؟ خوب، خجالت بکشیم دیگر!

 

می گوید: عارفانه حرف زده! خوب، بر علیه امیرالمومنین هم در آن حرف فراوان است؛ درست کنید آخر این کتاب را! یا کتاب را درست کنید یا تعریف نکنید. چه معنا دارد برخی از بزرگان حوزه از این کتاب تعریف کنند؟ کتابی که علیه امیرالمومنین صریح مطلب دارد! پدر امیرالمومنین را مشرک می داند این آدم! آخر این عیب حوزه است. غلط است کسی برعلیه امیرالمومنین حرف بزند، این ناسالم است؛ خوب، بگویید این دروغ است یا آن دروغ است!

 

می گوید: حرف خوشگل زده! شیطان پدرجد این حرف ها را می زند….در این جنگ فرهنگی این ها در اردوگاه دشمن اند؛ این ها اسلام آمریکایی است؛ از دل این عرفان، حکومت در نمی آید که!

 

….از دل مولوی معلوم است کی در می آید دیگر! شاگردش الآن کیست؟ خطر دارد برای کفار؟ الحمد لله خیلی خطر دارد برای کفار! منتها او رویش می شود حرفهای مولوی را تا آخر می زند، ما یک جاهایی از آن دور آن را خط می کشیم!

 

خوب، این تفکر باطل است دیگر؛ چه قدر حوزه از این تفکر باطل دفاع بکند؟ ما اسیر همین تفکرات هستیم! یک اسلام حد اقلی درست کردیم، یک عرفان حد اقلی، می خواهیم با تمدن حد اکثری غرب بجنگیم! خوب، نمی شود بجنگی که! بصیرت یعنی این. یعنی درگیری اسلام و کفر را تاریخی دیدن.

 

شعر عاشقانه راجع به امام حسین گفتن کافی نیست! امام حسین را یک جوری تحلیل کنید که از آن درگیری حق و باطل تو تاریخ در بیاد؛ این به درد می خورد؛ و الا هم امام حسین را تعریف کنید هم یزید را، این چه فائده ای دارد؟ می خواهم تعریف نکنید! هم امیرالمومنین را تعریف کنید هم ابن ملجم را! این چه تعریفی است؟ می خواهم تعریف نکنید از امیرالمومنین! چرا مغالطه کنیم دیگر؟! این تعریف با تکذیب یکی است؛ تعریف امیرالمومنین آن تعریفی است که امیرالمومنین را تعریف کند، جبهه معاویه را نه. جبهه یزید و ابن زیاد و ابن ملجم را نه. این که تعریف نشد! یهودی ها هم تعریف می کنند، به چه درد می خورد؟

 

…توحیدی که صلح کلی باشد، خود این تلقی از توحید خلاف بصیرت است؛ گاهی قرائت از اسلام، قرائت از اسلام است ولی قرائت از اسلامی است که بصیرت انسان را می گیرد؛ انسان را کور می کند! حالا من نمی خواهم این بحث را الآن باز بکنم؛ شما ببینید امروز در دنیا از قرائت هایی از اسلام دفاع می کنند؛ آن قرائت ها را منتشر می کنند در دنیا.

 

من حالا نمی خواهم از همه اش نام ببرم، چون ممکن است به بعضی بربخورد؛ ولی یک قرائتش همین قرائت سلفی گری است؛ نماینده ریگان در خاور میانه یک مطلبی را یکی دو سال قبل منتشر کرده بود که بعد از تسخیر لانه جاسوسی و عبور انقلاب اسلامی از مرزهای جغرافیایی ایران و ورود به دنیای اسلام و بعد هم عبوراز مرزهای دنیای اسلام و ورود به دنیای مدرن غرب، بنای یک قرارداد و همکاری بستند با عربستان؛ یک طرف اروپا و آمریکا هستند، یک طرف هم عربستان برای گسترش اسلام با قرائت سلفی گری در دنیا؛ بعد می گوید: در طول این مدت بیست ساله، عربستان بیش از 80 میلیارد دلار برای بسط این قرائت از اسلام در دنیا خرج کرده و همه کشورهای اروپایی هم نا قبل از قصه 11 سپتامبر همه خدماتی که به مسلمانان می دادند، به مسلمانهای با همین قرائت از اسلام بود! اگر اجازه موسسات مذهبی می دادند، اگر اجازه مسجد می دادند، هر اجازه ای می دادند، معمولا به آنها بود! به سختی به شیعیان یا حتی مسلمانان دیگر خدمات می دادند! همان نماینده مقایسه می کند می گوید: شوروی در طول 71 سال کل بودجه ای که برای گسترش کمونیسم در بیرون از مرزهای خودش خرج کرده، 7 میلیارد دلار است! عربستان بیش از 80 میلیارد دلار در طول 20 سال، به اضافه همکاری کشورهای دیگری که می دانید از دلش چه ها در آمده دیگر!

 

چرا کمک می کنند به گسترش این قرائت از اسلام؟ چرا جلوی چاپ قرآن را می گیرند ولی فلان کتاب می شود کتابی که فروشش در اروپا [و آمریکا] اول است؟ به خاطر این که آن قرائت از اسلام برای آنها مخاطره آمیز نیست! آن قرائت از اسلام بصیرت را از آدم می گیرد؛ آن قرائتی که می گوید:

 چون که بی رنگی اسیر رنگ شد- – -موسئی با موسئی در جنگ شد!

 

خوب، اگر شما این جوری گفتید، الآن هم جنگ موسی با موسی است دیگر! آن قرائت از اسلام که می گوید: جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه- – -چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند!

 

این آدم می نشیند بالای بلندی کربلا را تماشا می کند، با یک نگاه عاقل اندر سفیه می گوید: چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند!

 

این همان نگاه است دیگر! جنگ اسلام و غرب را الآن ملاحظه می کنید. جنگی که در معیار جنگ تمدنی گسترش پیدا کرده؛ این که دیگر حرف ما نیست! برخورد تمدن ها حرف آنهاست؛ دیگر تئوریسین بزرگ غرب و آمریکاست که این حرف را زده. گفته: دوره دوره برخورد تمدنی است و مهمترین تمدنی که ما با آن درگیریم و قدرت درگیری با ما را در جهان دارد، تمدن اسلام است؛ یک درگیری همه جانبه را شروع کرده اند؛ در این درگیری همه جانبه بعضی از قرائتها، قرائتهائی است که بصیرت انسان را می گیرد: چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند!

 

(می گویند:) آقا همه دنبال خدا هستند! من دیگر بعضی چیزهای دیگر را نقل نمی کنم؛ این چه قرائتی است که« اخذ برأس اخیه یجره الیه»، موسای کلیم موهای هارون را گرفت و پرسید: چه بساطی است؟ چرا اینها گاوپرست شدند؟ آن آقا [ابن عربی] می گوید:« اخذ برأس اخیه یجره الیه» به هارون گفت: چه کارشان داشتی؟ اینها خدا را می پرستیدند! چرا مزاحمشان شدی؟!

 

با این قرائت از اسلام و این جوری توحید را تعریف و تفسیر کردن که خوب، از دل آن صف قتال در نمی آید! از دل آن مبارزه و درگیری بیرون نمی آید! این نوع قرائت از اسلام بصیرت سوز است؛ اگر امیرالمومنین قاسم الجنة و النار است، آنجایی هم که مُقسم نار است، ما باید به حضرت بگوییم: دست مریزاد؛ نه فقط آنجایی که بهشتی ها را بهشت می برد؛ این جور نباشد که آن موقعی که حضرت شمشیر را می کشند، ما از حضرت فاصله بگیریم. فقط آن موقع که نان درب خانه فقرا و یتیمان می برند و بار دیگران را نیمه شب به دوش می کشند، دنبال حضرت امیر برویم؛ آن موقع هم که در صف قتال می آیند، آن موقع هم کنار حضرت امیر باشیم؛ آنجایی که حضرت شمشیر می زنند بگوییم: دست مریزاد و آنجا هم که دست نوازش می کشند، بگوییم: دست مریزاد.

 



موضوع مطلب : مولوی, ابن عربی, انقلاب اسلامی
یکشنبه 92 فروردین 18 :: 5:21 عصر ::  نویسنده : سید احمد ایزدخواه

                         

یکی از مهمترین دغدغه های هر فرد داشتن شخصیت اجتماعی مناسب برای خود و فرزندان خود می باشد .
اگر براتون این مسئله مهم هست که شخصیت اجتماعی مثبتی از خودتون در اجتماع داشته باشید  شاید خوندن عوامل موثر زیر خالی از لطف نباشه .

انتخاب دوست
میزان تاثیری که یک دوست می تواند بر روی شخص مقابل بگذارد شاید از نفوذ پدر و مادر یا اعضای خانواده هم در بعضی مقاطع  قوی تر باشد و این مسئله بر کسی پوشیده نیست . چه بسا که نوجوان یا جوانی در خانواده ای مذهبی بزرگ شده باشد اما دوستانی داشته باشد که رویه فکری وی را برخلاف آنچه از آن انتظار می رفته تغییر دهند و همچنین عکس آن نیز صادق است. بعضی اوقات هرچند کم و نادر دیده شده که از یک خانواده لاقید و بی اهمیت به مسائل مذهبی، فرزندی از آنان بواسطه داشتن دوستانی صالح و مودب و اهل شریعت، خود را از بافت خانواده اش جدا نموده و صبغه دیگری می گیرد.

((انتخاب دوست هم می تواند در محیطهای آموزشی اتفاق بیفتد و هم در پاتوق ها))

خانواده
شاید بتوان از آن به عنوان مهمترین نهاد شکل گیری ساختار اصلی ( ریشه ) فرد نام برد . البته بستگی به میزان تلاش خانوادگی در شکل دهی ساختار فرزند دارد . اینکه پدر و مادر درگیر کارهای روزمره خود بوده و تربیت فرزندان را به رسانه یا اینترنت و کامپیوتر بسپارند یا اولویت اصلی زندگی خود را تربیت فرزند قرار داده و برای آن برنامه ریزی کنند . برنامه ریزی هایی مبتنی بر اعتقادات ، ادب و احترام ، اهل مطالعه بودن و ...

پاتوق های مثبت و منفی
معمولا اوقات فراغت، انسان را به سمت پاتوق ها سوق می دهد .
مساجد، هیئت ها، تجمعات محله ای، تیم های ورزشی، محفل های خیابانی، پایگاه های بسیج، جلسات خانوادگی، قلیان سراها، کافی شاپها و ...
طبیعی است که وقتی یک نفر پاتوقی را انتخاب می کند چه مستقیم و چه غیر مستقیم ( به واسطه دوستی با شخصی دیگر ) متاثر از خط مشی های آن گروه می شود .
طرز صحبت کردن
موضوعات طرح شده
اولویت های ذهنی
نوع فعالیت ها
و ...
حال اگر این گروه ها متشکل از افرادی باشند که اوقات فراغت خود را به گونه ای بگذرانند که اتفاق مثبتی در آن نیفتد می توان از آن به عنوان پاتوق منفی نام برد . مکانهایی مثل قهوه خانه ها،  محفل های دوره گرد خیابانی یا محله ای یا در حاشیه بعضی پارک ها و  ...
بطبع شخصیتی که افراد این گروهها را شکل خواهد داد شخصیت اجتماعی مثبتی در عامه مردم نخواهند بود .
اما اگر افراد این گروه ها را کسانی تشکیل دهند که وقت خود را مفید گذرانده و برای هم سودمند باشند مثل: پایگاه های بسیج، مساجد، تیم های ورزشی، هیئت های مذهبی و ... عموما شخصیتی که به واسطه حضور در این مکانها یا پاتوق ها شکل می گیرد شخصیت موجه تری نسبت به گروه های قبلی خواهد بود .

یا اصلاً همین فضاها خواصیت موجه سازی شخص را ایفا می کند و شخص به واسطه ارتباط با این مکانها حداقل در جامعه خطوط قرمز زیادی را رعایت خواهند کرد .

الگوهای اجتماعی
یکی دیگر از مسائلی که می تواند موجب تغییر رویه شخصیت اجتماعی شود انتخاب آگاهانه یا ناآگاهانه یک الگو و تحت تاثیر قرار گرفتن از آن الگو می باشد .
یک معلم
یک مربی ورزشی
یک مربی قرآن
یک هنرپیشه سینمایی
یک بازیکن فوتبال
یک عروسک !
یک شخصیت انیمیشینی و ...
که همه اینها در صورت مثبت و نافذ بودن ( از نگاه مخاطب ) کم یا زیاد انتقال دهنده اصول شخصیتی مثل  نوع صحبت ، مدل مو ، مدل پوشش ، ادب ، فرهنگ ، اعتقادات و ... هستند .
که البته نقش مربی و معلم بسیار بسیار تاثیرگذارتر از الگوها ی دیگر می باشد .


تاثیر گذاری ظاهر انسان در زندگی آینده او
معمولا ظاهر یک فرد (پوشش و چهره )  نشان دهنده خصوصیات فردی یک نفر می باشد .
مثل روحیات یک نفر ، شاد یا غمگین بودن ، مذهبی یا غیرمذهبی و ...
البته شاید قلمهای تیز نقد در بیان ((ظاهر بین بودن)) نگارنده آماده نگارش باشند . در این ارتباط باید عرض کنم طبیعیست که این مسئله قطعیت ندارد اما نمونه های زیادی از آن در جامعه دیده می شود و چون درصد تاثیر آن کم می باشد پرداختنبه آن لازم می باشد .
انتخاب نوع ظاهر قابلیت این را دارد که عده ای را به سمت شما جذب کند و هم اینکه عده ای را از شما دور کند .
انتخاب ظاهر به شما این جرأت یا اعتماد به نفس را می دهد که به گروهی نزدیک شوید و با آنها یکرنگ شوید و یا برای شما خط قرمزی ترسیم می کند تا از عده ای فاصله بگیرید .
شاید بهتر باشد برای فهم بیشتر مطلب وارد مصداق ها شویم .
در یک محیط اجتماعی، چهره شما ( با محاسن یا صورتی تیغ کرده، موهای بلند گیس کرده یا ساده، با چادر، بدون چادر، با آرایش یا بدون آرایش، با لباس های اسپورت یا رسمی و ... ) به مرور زمان، هم تیپ های شما را به سمت شما جذب می کند .
افراد هم قیافه ی شما این پیام را از شما دریافت می کنند که شما تا حدودی از نظر روحیات و طرز فکر به او شبیه هستید پس به شما نزدیک می شود . آنها به مرور زمان دوستان شما می شوند .
شما به پاتوق هایی وارد می شوید که هم رنگ با شماست .  به سمت انجمن اسلامی ، به سمت بسیج ، به سمت کانون موسیقی ، فیلمسازی ، پارتی ها ، پاتوق های مرتبط با  اعتیاد و ... می روید و یا شاید عده ای را جذب این محیطها کنید... با آنها احساس راحتی می کنید و با آنها به سوی اهداف و یا بی هدفی پیش می روید .
انتخاب نوع چهره باعث می شود که در خیابان جنس مخالف برای ارتباط با شما تمایل نشان دهد یا از شما دوری کند . درخواست های زیاد برای ارتباطات بیشتر
و مشغله ذهنی شما می شود تقاضای این و آن برای ارتباط !
و در صورت همراهی شما با این قضیه شما می شوید یک انسان تنوع طلب و غیر پایبند !
یا ظاهر عجیب و غریب شما باعث می شود که دیگران به شما با تعجب نگاه کنند ! شاید شما تبدیل شدید به یک آدم عجیب و غریب پوش!
یا به دید یک جوان ساده زیست ، یا مرفه ، جوان مسلمان یا غرب زده !
بد حجاب فاسد یا بدحجاب سالم !محجبه فاسد یا محجبه سالم و عفیف .
البته همانطور که عنوان شد مسئله همرنگ بودن ظاهر یا چهره با باطن شخص قطعیت ندارد (همانطور که در مراسم شب قدر، اعتکاف و عزاداری ها چهره های متفاوتی نسبت به قالب مذهبی آن جمع مشاهده می شود ) اما حتما و حتماً از عوامل موثر در انتخاب دوست، محیط ، تاثیر گذار و تاثیر پذیر می باشد .
- انتخاب نوع چهره باعث میشود که شما نتوانید برای ازدواج به همه اقشار جامعه فکر کنید چون در همان ابتدا متوجه اختلافات فاحش خواهید شد .
- انتخاب چهره و ظاهر شما را به خیلی از جاها می تواند هدایت کند که در آن الگوها و دوستان زیادی وجود دارند !
-انتخاب چهره می تواند شما را با دوستانی اهل دین، علم، ادب، هنر  آشنا کند و از شما علما، دانشمندان، هنرمندان و ... بسازد و می تواند شما را با کسانی مرتبط سازد که خدایی نکرده سر از ناکجا آباد در بیاورید .
- انتخاب چهره حتی ممکن است سرنوشت شما را هم رقم بزند .




موضوع مطلب :

حسن عباسی در پاسخ به مدیر کل تبلیغات اسلامی استان قم که سخنان وی را دور از واقعیت علمی خوانده است گفت: در سلسله ولایت فقیه از ابن قولویه و شیخ صدوق تا حضرت امام خمینی(ره) و امام خامنه‌ای، ولایت فقها دیده می‌شود نه ولایت فلاسفه.


پس از نقدهای اسکندری، حسن عباسی جوابیه‌ای نگاشته و در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است که مشروح آن در پی می‌آید.


حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین جناب آقای عباس اسکندری


در خبری دیدم جنابعالی فرموده‌اید که سخنان عباسی به دور از واقعیت علمی است. از جنابعالی تعجب می‌کنم که به جای تبیین علمی واقعیت پدیده‌های پیرامون خود، چگونه به کتمان آن‌ها می‌پردازید. شاید باید این«به زعم شما» پدیده‌های دور از واقعیت علمی را یک‌بار دیگر برشمریم تا علمی بودن واقعیت‌ها برای ما بهتر روشن شود:


1- واقعیت نخست این است که حکمت مورد نظر قرآن به عنوان خیر کثیر از فلسفه متمایز است. اساس فلسفه به ما هو فلسفه بر آرخه‌مداری است و اساس حکمت به ما هو حکمت بر آیت‌مداری. بدون تقوا و ایمان می‌توان فیلسوف شد اما بدون تقوا و فرقان امکان حکیم شدن وجود ندارد. لذا واقعیت علمی نخست این است که حکمت قرآنی به عنوان خیر کثیر، به فلسفه، و آیه به آرخه فروکاست شده است. دیدم جنابعالی پشت نام مرحوم فارابی، مرحوم ابن سینا و مرحوم ملاصدرا پنهان شده‌اید. لطفاً از متون فلسفی این سه بزرگوار، متن ریشه‌شناختی مفاهیم حکمت و فلسفه، به زبان‌های مربوطه از یونانی و عربی، و از آرامی و سریانی و عبری را به ما نشان دهید، تا مشخص شود منظور این بزرگان از فلسفه و حکمت چه بوده است. البته تا آن زمان که شما چنین متنی را منتشر می‌نمایید، انتظار نداشته باشید که ما در برابر فروکاست مفاهیم قرآنی سکوت کنیم.


2- واقعیت دوم این است که فلسفه اسلامی، مانند هر فلسفه دیگری، هست و نیست خود را بر محملی به نام «ذهن» حمل می‌کند. ذهن واژه‌ای مبهم است که در غرب، تا حد پرستش تقدیس شده است و اکنون نحله‌هایی در غرب از این که «ذهن» همان خداست یاد می‌کنند. این واژه مبهم که حباب‌گونه فلسفه را در خود دارد، در هیچ جای قرآن یافت نمی‌شود. انتظار نداریم که قرآن در خصوص آسفالت و لامپ و پروژکتور و هر پدیده دیگر دیروزی و امروزی، اشاره‌ای کرده باشد. اما قرآنی که از فطرت و نفس و روح، تا فکر و عقل و ذکر و لب، و از تراب و نطفه و سویت و نفخت در مورد بشر یاد کرده است، چگونه از چنین مفهوم مهمی مانند ذهن که فیلسوفان به آن رسیده‌اند غفلت کرده است. ما مدعی هستیم در چهار مفهوم قرآنی صدر و شغاف و قلب و فؤاد، مفهوم فؤاد، و در سطح وسیع‌تر قلب، رحل حکمت هستند.


لذا معتقدیم که قلب و فؤاد در حکمت قرآنی، به ذهن در فلسفه فروکاست شده است. از این رو از جنابعالی تقاضا داریم که سوای از نسبت حکمت و فلسفه، لطفاً نسبت قلب و فؤاد، با ذهن، که محمل وجود ذهنی در فلسفه است را در اندیشه مرحوم فارابی و ابن‌سینا و ملاصدرا، برای ما تبیین بفرمائید. البته قبلاً در سخنرانی جلسه 8/11/90 که در محضر جنابعالی و سایر علما بودیم، به طور مبسوط، نقشه کامل انسان در قرآن را تشریح نمودیم. لذا فقط برای یادآوری مجدداً اشاره شد.


3- واقعیت سوم این است که فلسفه اسلامی سوای از عدم انطباق چهارچوب مفهومی آن با قرآن در مثلث فلسفه و آرخه و ذهن، در چهارچوب نظری و چهارچوب تصوری نیز محل بحث است که قبلاً دلایل آن را توضیح داده‌ایم.


لذا واقعیت سوم را اینگونه می‌توان بسط داد که نسبت فلسفه اسلامی با قرآن، نسبت عموم و خصوص من‌وجه است و نمی‌توان نسبت این دو را عموم و خصوص مطلق دانست. در این صورت چه اصراری است که اسلام و قرآن به فلسفه اسلامی فروکاست شود و فلسفه اسلامی عین اسلام معرفی شود؟!


فروکاست قرآن به شفاء ابن‌سینا و اسفار ملاصدرا، و القای این نکته که فهم اسلام و قرآن منوط به عبور از دروازه فلسفه اسلامی است، واقعیت مذمومی است که برخی بر آن پای می‌فشرند و دیگران را به فلسفه‌ستیزی و نفهمی متهم می‌کنند. در واقع، همانگونه که فرمود قرآن کتاب انقلاب است، ما باید متعهد به این باشیم که قرآن کتاب ادامه انقلاب و استمرار حرکت نظام نیز باشد. اما چرا آنقدر که برخی نگران فلسفه هستند، نگران قرآن نیستند!؟


4- واقعیت چهارم این است که ما شیعه علی(ع) هستیم و در مکتب فقه جعفری تنفس می‌کنیم. در سلسله ولایت فقیه از ابن قولویه و شیخ صدوق تا حضرت امام خمینی(ره) و امام خامنه‌ای، ولایت فقها دیده می‌شود نه ولایت فلاسفه. ولایت فقیه که استمرار حرکت انبیاء(ع) خوانده شد، انقلاب را در جهت اسلام ناب محمدی(ص) رقم زد و امام راحل(ره) بارها بر اسلام ناب محمدی(ص) تاکید نمودند. اکنون واقعیت علمی چهارم این است که انقلاب اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه و معطوف به اسلام ناب محمدی(ص) رقم خورده است و از آنجا که نسبت فلسفه اسلامی و به ویژه فلسفه صدرایی با قرآن که اساس اسلام ناب است، نسبت عموم و خصوص من‌وجه است، ادعای فلسفی و صدرایی بودن انقلاب به جای اسلامی بودن آن، در واقع فروکاست انقلاب اسلامی به انقلاب صدرایی است. چنین فروکاستی، ظلم به انقلاب است. موضع شفاف شما چیست!؟


5- واقعیت پنجم این است که اکنون تئوری‌های پایه برای اداره دستگاه‌ها و نهادها در نظام، اغلب از مشرب‌های فکری ناخالص یا حتی مغایر با اسلام ناب برگرفته شده است. یکی از مهم‌ترین آنها، مقوله اقتصاد است که امروز با حداکثر ضریب لیبرالیسم مواجه است. واقف هستید که اگر معاش مردم را لیبرالیزه نمودیم، یقیناً معاد مردم به فلاح آنان منتج نخواهد شد. در شرایطی امروز در دستگاه‌های دولتی، اقتصاد فریدمنی اعمال می‌شود که مجمع تشخیص مصلحت نظام در مرکز تحقیقات استراتژیک خود الگوی نئوکینزی را در اسناد منتشره خود تجویز می‌کند. این واقعیت عمیقاً علمی، به معنی استحاله نظری و تئوریک انقلاب اسلامی است. شما در فعالیت‌های بر حق خود در حوزه تبلیغات اسلامی نگران استحاله فرهنگی نظام هستید، اما استحاله تئوریک و نظری نظام، به معنی استحاله نظام به یک جمهوری لیبرال اسلامی است، آیا نباید نگران شد؟!


شما که در قم مقدسه مشرف هستید از مراجع عظام تقلید وضعیت بانک و بورس را بپرسید. کافی است برای درک واقعیت علمی، به بخشی از سخنان امام خامنه‌ای در دیدار خبرگان رهبری در 17/6/90 توجه شود:


«قضیه این است که یک حالت انعطافی در دست کلیددار اصلی نظام وجود دارد که می‌تواند در آن جایی که لازم است، مسیر را تصحیح و اصلاح کند، بنا را ترمیم کند. البته در اینجا هم خطری که وجود دارد، که باید از این خطر برحذر بود، این است که ما تصور کنیم این انعطاف بایستی تحت تاثیر فشارهای بیرونی و تغییر در جهت انعطاف به قالب‌های غربی باشد.... انعطاف به این معنا باشد، نه، این انحراف است؛ این انعطاف نیست.... ما بیائیم بگوئیم حالا تجدید نظر کنیم برای این¬که با دنیا هماهنگ شویم؛ نه، این خطاست؛ به این انحراف نباید دچار شد.


در عین حال مسائل جدیدی وجود دارد، در زمینه اقتصاد، مسائل تازه‌ای وجود دارد. مثلاً ما بانکداری اسلامی را به وجود آورده‌ایم. امروز مسائل تازه‌ای در زمینه پول و بانکداری  وجود دارد؛ اینها را بایستی حل کرد؛ باید این‌ها را در بانکداری اسلامی- بانکداری بدون ربا، دید. کی باید اینها را انجام بدهد؟ فقه متکفل این چیزهاست. البته من همین جا عرض بکنم که نیاز ما به کرسی‌های بحث آزاد فقهی در حوزه قم، که مهم‌ترین حوزه‌هاست، برآورده نشده‌ است. من این را الان اینجا عرض میکنم، آقایانی هم از قم اینجا تشریف دارند، این نیاز برآورده نشده. در قم باید درس‌های خارجِ استدلالیِ قوی‌ای مخصوص فقه حکومتی وجود داشته باشد تا مسائل جدید حکومتی و چالش‌هایی را که بر سر راه حکومت قرار می‌گیرد و مسائل نو به نو را که هی برای ما دارد پیش می‌آید، از لحاظ فقهی مشخص کنند، روشن کنند، بحث کنند، بحث‌های متین فقهی انجام بگیرد؛ بعد این بحث‌ها می‌آید دست روشنفکران و نخبگان گوناگون دانشگاهی و غیردانشگاهی، این‌ها را به فرآورده‌هایی تبدیل می‌کنند که برای افکار عموم، برای افکار دانشجویان، برای افکار ملت‌های دیگر قابل استفاده است. این کار بایستی انجام بگیرد، ما این را لازم داریم. محصول این کاوش‌های عالمانه می‌تواند در معرض استفاده ملت‌ها و نخبگان دیگر کشورها هم قرار بگیرد.»


ایشان نظام‌سازی را به فلسفه احاله ندادند بلکه فقه را متکفل دانستند. آیا می‌دانید تعداد«زیر نظام»ها که تنها به یکی از آنها یعنی به بانک اشاره شد، چند مورد است؟! کف ساب‌سیستم‌ها یا زیر نظام‌ها، 140 مورد است. نظام‌سازی یعنی اینکه در این 140 مورد، بایستی از طریق فقه استدلالی، به «بازمعماری» و«بازمهندسی» جمهوری اسلامی پرداخت.


ترس و نگرانی ما که هر روز در دستگاه‌های گوناگون در حال مشاوره در طرح‌های تحول هستیم این است که به اسم انعطاف، به انحراف برسیم، یعنی همان هشداری که حضرت آقا در دیدار خبرگان فرمودند و تحذیر دادند که مبادا «تغییر در جهت انعطاف به قالب‌های غربی باشد.»


واقعیت علمی این است که اقتصاد لیبرالی در غرب به چالش کشیده شده و جنبش اشغال وال استریت در هفت ماه گذشته در آمریکا علیه بورس قیام نموده است. این حرکت در انگلیس و ایتالیا نیز با نیّت اشغال بورس لندن و رم، شکل گرفت. هنگامی که ریشه این جنبش را در جامعه آمریکا و اروپا بررسی کنید، به یک نکته می‌رسید و آن «شورش علیه طمع» است. در پلاکاردهای معترضین می‌بینید که آنها بر کلمه طمع Greed یک علامت ممنوع قرمز رنگ کشیده‌اند. اقتصاد کاپیتالیستی با اصالت‌بخشی به طمع، در آمریکا و اروپا به این فلاکت افتاده است و اکنون در اقتصاد ایران امروز، ما راه دهه‌های گذشته آنها را می‌رویم. وقتی هشدار می‌دهیم که در غرب اساس بانک بر ربا و اساس بورس بر قمار است و عملکرد پایه‌گذاران بورس غرب از گذشته تا به حال، از «جان لو»، تا «پونزی» و تا «میداف» را مبتنی بر اسناد غربی‌ها نشان می‌دهیم، مسؤولان بورس جمهوری اسلامی، شورای فقهی خود را به رخ می‌کشند و ما را به مناظره می‌طلبند. غافل از این که تبلیغ معطوف به طمع برای بانک و بورس در رسانه‌های جمهوری اسلامی، و سوق دادن مردم به زندگی بورژوایی که در آن بانک و بورس بالاترین ضریب نفوذ را دارد، نتیجه‌ای جز لیبرالیزه نمودن جمهوری اسلامی در پی نخواهد داشت و یقیناً سبک زندگی مردم را آمریکایی خواهد نمود.


در این میان، در نسبت با واقعیت علمی پنجم دو پرسش مطرح است:


الف- نتیجه مطالبه امام خامنه‌ای در خصوص کرسی‌های آزاداندیشی فقهی برای مسأله نظام‌سازی عموماً و مقوله بانکداری بدون ربا خصوصاً چه شد؟! چه در قم مقدسه، و چه در شورای فقهی بانک و بورس؟


ب- جنابعالی به عنوان مدیر کل تبلیغات اسلامی استان قم، چه موضعی نسبت به تبلیغات ضد اسلامی و طمع‌محور بانک و بورس در کشور دارید؟! وقتی پول که باید معیار معاملات باشد، خود به بازار سرمایه تبدیل می‌شود و مردم برای ثروتمند شدن، نه صنعت و کالا و کار و خدمات، که «پول» خرید و فروش می‌کنند، و این رویه غلط، از دستگاه‌های رسمی تبلیغ می‌شود و روحیه سوداگری را در میان مردم رواج می‌دهد، شما در نهاد رسمی تبلیغات اسلامی، این رویه تبلیغ ضد اسلامی که مخل تبلیغ اسلام است را چگونه ارزیابی می‌کنید؟! این‌ها به عنوان واقعیت‌های علمی مطرح هستند و بسیاری از افراد سعی در کتمان آن‌ها دارند. این‌ها نمونه‌های همان انحراف هستند.


جناب آقای اسکندری! به تعبیر هگل، فیلسوف آلمانی، «وقتی برای پرسش جدید پاسخ کهنه فراهم نمودید، شما با بحران مواجه هستید.» واقعیت علمی این است: بسیاری از پرسش‌های جدید که امروز مطرح هستند، پاسخ‌های کهنه برای آن‌ها تجویز می‌گردد، یا اساساً پاسخی برای آن‌ها ارائه نمی‌شود. لذا ما از جنابعالی که هم در تبلیغ و نشر حقایق اسلام مسئولیت رسمی حکومتی در قم مقدسه دارید، و هم اینکه به محضر بزرگان دسترسی و امکان تشرف دارید، در خواست عاجزانه داریم برای عناوین مطرح شده که به زعم جنابعالی، دور از واقعیت علمی هستند، پاسخ‌های نو و درخور ارائه نمایید که در غیر این صورت قضاوت امروزیان و آیندگان نسبت به من و جنابعالی این خواهد بود که با بحران مواجه بوده‌ایم، زیرا برای پرسش‌های جدید، پاسخ نو و مناسب نداشته‌ایم.


براندازی نرم‌افزاری جمهوری اسلامی، از راه استحاله نظری آن صورت می‌گیرد. حوزه‌های علمیه، در شرایط کنونی در تنگه احد این میدان منازعه قرار دارند و باید نظام و انقلاب و کشور را از طریق اسلام، از این گردنه حساس عبور دهند. دلسوزان انقلاب اسلامی نمی‌توانند نسبت به نفوذ اندیشه‌های امانیستی و لیبرالیستی در مبانی نظری دستگاه‌ها و نهادها، بی‌تفاوت و نظاره‌گر باشند. زیرا در آن صورت در صحرای محشر، پاسخگوی ائمه(ع)، شهدا، و امام شهدا نخواهند بود. ما برای پاسداری از انقلاب اسلامی، در برابر استحاله نظری و براندازی نرم‌افزارانه آن، سال‌هاست که کفن پوشیده‌ایم و هر صبح، با غسل شهادت روز را آغاز می‌کنیم. لذا مطمئن باشید که ما تا آخر ایستاده‌ایم. ان‌شاءالله.




موضوع مطلب : فلسفه اسلامی.امام خامنه ای.حسن عباسی.
سه شنبه 91 خرداد 9 :: 3:16 عصر ::  نویسنده : سید احمد ایزدخواه

وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ

... و به خاطر شما باران فرو مى‏ریزد.

به شوق خالق جامعه کبیره حضرت هادی علیه السلام

 

یادتان هست نوشتم که دعا می خواندم

داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم

از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد

محکمات کلمات تو مسلمانم کرد

کلماتی که همه بال و پر پرواز است

مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است

کلماتی که پر از رایحهً غار حراست

خط به خط جامعه آیینهً قرآن خداست

عقل از درک تو لبریز تحیر شده است

لب به لب کاسهً ظرفیت من پر شده است

 

همهً عمر دمادم نسرودیم از تو

قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو

من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم

عرق شرم به پیشانی دفتر دارم

شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو

فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو

دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد

شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد

بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم

رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم

 

تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران

دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران

من زمین گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست

کلماتم کلماتی ست حقیر ای باران

یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود

یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران

نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم

مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران

ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد

ما که از نسل غدیریم ، غدیر ای باران

پسر حضرت دریا ! دل مارا دریاب

ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران

سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن

تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران

 

بگذارید کمی از غمتان بنویسم

دو سه خط روضه از این درد نهان بنویسم

گریه بر داغ شما عین ثواب است ثواب

بار دیگر پسر فاطمه و بزم شراب....

سیدحمیدرضا برقعی




موضوع مطلب :

درباره وبلاگ

هر چه شکفتم تو ندیدی مرا. رفتی و افسوس نچیدی مرا. ماندم و پژمرده شدم ریختم. تا که به دامان تو آویختم. دامن خود را متکان ای عزیز. این منم ای دوست به خاکم مریز. وای مرا ساده سپردی به باد. حیف که نشناخته بردی ز یاد. همسفر بادم از آن پس مدام. میگذرم بی خبر از بام وشام. میرسم اما به تو روزی دگر. پنجره را باز گذاری اگر.
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 205768



>