سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کشکول طلبگی

چه سالی بود امسال. چه بی مثال بود امثال. امسال، سال نبود یک تمثال بود از کل تاریخ. حیف که تا چند روز دیگر به امسال باید بگوییم پارسال. این روزهای آخر سال برای من شده عین روزهای آخر محرم یا مثل روزهای آخر ماه رمضان. باید به جای دعای افتتاح دعای وداع خواند. الوداع ای سال خوبی ها ای سال پر حادثه. ای سال پر حماسه. ای سال ریزش ها ای سال رویش ها. در آستانه سال جدید باید گفت؛ الوداع ای سال حدید. ای سال "وانزلنا الحدید فیه باس شدید". باورم هست دیگر سال 1388 تکرار نمی شود. 1388 عاشورایی بود که یک سال طول کشید. به روایتی 8 ماه. چه سالی بود 1388. سالی با دو راهپیمایی. چه روزی بود 9 دی. چه حماسه ای بود 22 بهمن. چه خطبه ای خواند آقا در نماز جمعه. خداحافظ سال 1388. بدرود سال اصلاح الگوی مصرف. آیا ما باز هم زنده خواهیم بود و در پیاله تاریخ، عکس رخ یار را خواهیم دید؟ امسال ما به حرف مولای مان گوش جان دادیم و صرفه جویی کردیم در مصرف. ما امسال در مصرف عنوان "خط امام" صرفه جویی کردیم و گول عکس های سران فتنه با امام را نخوردیم. خط امام یعنی بسیجیانی که در فضای سایبر از عرض اینترنت وحشی رد شدند، نه در "والفجر هشت" که در "دهه فجر هشتاد و هشت". امسال ما ثابت کردیم بسیجیان خامنه ای بسیجیان خمینی دیگر هستند و خامنه ای هم نشان داد خمینی دیگر است. امسال ما صرفه جویی کردیم و به هر کسی با بصیرت نگفتیم. امسال واژه ها درست سر جای خود مصرف شد. ما عادت کرده بودیم به ول خرجی. الکی به این و آن می گفتیم خط امام، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، نخست وزیر امام. نوه امام را کاری ندارم اما نتیجه امام "سید حسن" با نام خانوادگی "نصرالله" است. ما امسال ول خرجی نکردیم و از بازار قطع نامه برای ولایت جام زهر نخریدیم. ما امسال ول خرجی نکردیم و به هر مکعب مستطیلی نگفتیم استوانه. ما امسال اجازه ندادیم انقلاب باز هم از جیب بخورد و همت کردیم و برایش سرمایه بصیرت جمع کردیم. امسال به عاشورا توهین شد اما حسین نگفت؛ "الان انکسر ظهری"، چه اینکه هم "علم" بود و هم "علم دار".  امسال سران فتنه بر عکس مردم به جای آنکه از ولایت خط بگیرند به خطا افتادند و از جرج سوروس خط گرفتند. امسال شیخ از آرای باطله شکست خورد و ادعا کرد در انتخابات تقلب شده. امسال فائزه از نیاوران آمد تا در میدان انقلاب مخملین ساندویچ چیزبرگر بخورد. امسال مهدی هاشمی در رفت و عبدالمالک ریغو به چنگ عدالت افتاد. امسال سال عجیبی بود. انقلاب کاری با فرزندانش نداشت اما برخی از فرزندان ناخلف انقلاب خواستند انقلاب را دو لپی بخورند. امسال انقلاب مجبور شد گوش فرزندان تخسش را بگیرد. امسال سران فتنه ول خرجی کردند در غفلت و تا می توانستند از مغازه BBC بی بصیرتی خریدند. ما اما باز هم یوسف را خریدیم. یوسف ما اما در چاه نبود. ماه بود و در آسمان می درخشید. ما او را از خدا از روح خدا و به قیمت اشک چشم نیمه شبان خریدیم. اثبات ولایت خامنه ای در قطرات اشک قنوت نماز شب مادر شهید شیرودی است؛ "اللهم احفظ قائدنا سید علی خامنه ای".  خار در چشم اغیار است خامنه ای. مهربان با یار است خامنه ای. دلبر و دلدار است خامنه ای. حضرت ماه است خامنه ای. نائب بقیه الله است خامنه ای. عباس نگهدار است خامنه ای. فرزند فاطمه است خامنه ای. سید و آقاست خامنه ای. مثل ماه زیباست خامنه ای. حافظ آرای ماست خامنه ای. فرزند شهیدی می گفت؛ بابای ماست خامنه ای. پیرزنی در جنوب شهر می گفت؛ با ماست خامنه ای. جوانی در شمال شهر می گفت؛ چه صبور است خامنه ای. دشمن می گفت؛ اعصاب ما را خرد کرده خامنه ای. پدر شهید سعید شاهدی می گفت؛ اینها باختند، برد کرده خامنه ای. برادر شهید همت می گفت؛ "سلم لمن سالمکم خامنه ای". مادر همت خواب "محمد ابراهیم" را دیده که می گوید؛ "حرب لمن حاربکم خامنه ای". هر چه دشمن بیشتر به من فحش بدهد تو را زیبا تر مدح می کنم خامنه ای. دل نوشت هایم در سال 1388 همه تقدیم تو باد خامنه ای.  تو نبودی، دل تنگی غروب آدینه می کشت ما را خامنه ای. دیدی که نگذاشتیم تنها بمانی؟ مگر ما مرده باشیم که به جان جانباز تو گزندی رسد. ای سید و مولای ما! تو باید هم با امام زمان سخن بگویی و ما هم باید با تو. ما نیز اندک آبروی مان فدای راه تو باد خامنه ای.  تو یوسف مایی نه در چاه زمین که در ماه آسمان. ما نور را در شباهنگام آخرالزمان از تو می گیریم. ای مدعیان! ما "رهبر" داریم نه رهبران. یک سایه بالای سر ماست و آنهم خامنه ای است. امسال سال اصلاح الگوی مصرف است و ما به همین یوسفی که داریم بسنده می کنیم. یوسف برای ما، همه فرزندان یعقوب، اصلا کل کنعان برای شما. ما این یوسف ماه پاره را به هیچ زیبا رویی نمی فروشیم. آمریکا آمریکا! تو با ماهواره، ما با این ماه پاره بجنگ تا بجنگیم. تو با 200 کلاهک هسته ای اسراییل، ما با این ناخدای با خدا بجنگ تا بجنگیم. تو با بمب اتم، ما با ساندیس جمهوری اسلامی، بجنگ تا بجنگیم. تو با دروغ و تزویر، ما با بصیرت و تدبیر بجنگ تا بجنگیم. آمریکا آمریکا! ما یوسف خود نمی فروشیم. ما مجنون کوی لیلای ولایت خامنه ای هستیم. ما فرهادیم و ناز شیرین بی خریدار نمی ماند. نه، ما یوسف خود نمی فروشیم. ما هر چه می گذرد از این خرید خود راضی تر می شویم. یوسف ما هرچه پیر تر می شود قیمتی تر می شود. خامنه ای موهبتی است که خدا به ما داده. ما تازه داریم می فهمیم خامنه ای کیست. کلمات تازه دارند پی به معنای خامنه ای می برند. در وصف خامنه ای باید از کلمه، کمال و از جمله، جمال آفرید. "خ" و "م" و "ی" و "ن" و "ی" یعنی "خم" و "می" و "نی" یعنی "غدیر خم" و "نینوای حسین" در خمینی و خامنه ای مشترک است. اشبه الناس به خمینی در ظاهر و باطن خامنه ای است. ما هر وقت می گوییم خامنه ای، در دل خود خمینی هم دارد. عشق به خامنه ای عشق به خمینی عشق به همه خوبی هاست. خامنه ای خمینی دیگر است با یک "الف" و "ها"ی اضافه. با یک "آه" بیشتر. شب است و سکوت است و ماه است و من دارم برای شما توصیف یک "آه" می کنم. این "آه" آنقدر زیباست که ما هر وقت می گوییم "الله"، ناخواسته داریم این "آه" را می کشیم. "الله"، "رسول الله"، "ولی الله"، "ثارالله"، "بقیه الله" حتی "روح الله" همه این "آه" را دارند. این "آه" را باید داخل "گیومه" ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند گذاشت تا از شر حسودان مصون بماند. دشمن هم به این "آه" حسادت می کند هم به ما که ستاره ایم بر گرد این "ماه". امسال این ماه چه زیبا درخشید.  . یک بار گفتم؛ "من مستاجر نیستم، خانه ام بیت رهبری است" و باید در این آخرین دل نوشت سال 1388 برای آقا سنگ تمام بگذارم. بیت رهبری خانه همه ماست. حسینیه امام خمینی تکیه ماست. ما با رهبر خود این حرف ها را نداریم. با "آقا" نداریم. راز ماندگاری جمهوری اسلامی در همین "نداری" است. بد بیاری دشمن هم از همین "نداری" است. دل ما به دل ماه راه دارد، چون دل به دل راه دارد. ولله قسم محبت ما به حضرت "آه" را "الله" در دل ما گذاشته. کجای دنیا مردم وقتی رهبرشان را می بینند بی اختیار اشک از چشمان شان جاری می شود؟ این حرف من نیست. امام هم می گفت؛ هیچ کجای دنیا مثل خامنه ای ندارد. من البته عین جمله امام یادم هست اما از قصد، "قریب به مضمون" نوشتم تا موسسه تنظیم برود و اصلش را پیدا کند. تا وقتی "وصیت نامه شهدا" هست ما هیچ نیازی به هیچ موسسه ای برای تنظیم و نشر آثار هیچ امامی نداریم.. شهدا با اثر خون شان آثار امام را تنظیم کردند و خامنه ای هم دارد آن را نشر می دهد. این وسط موسسه تنظیم چه کاره است و به نشر چه آثاری مشغول، من مانده ام. مگر 15 خرداد که موسسه تنظیم نبود، مردم از امام پیروی نکردند؟ مگر سوم خرداد موسسه تنظیم، خرمشهر را آزاد کرد؟ دست خدا از آستین بسیجی ها آمد بیرون یا از آستین کت کارمندان موسسه؟ حقوق موسسه تنظیم و نشر آثار را سازمان بازرسی یا هر نهادی که مسئول است، باید تقسیم کند میان آحاد ملت. این نمی شود که دفاع از امام را ملت انجام دهد ، حقوقش را یک عده دیگر بگیرند. تا به حال موسسه تنظیم چند بار از امام دفاع کرده است؟ شما حقوق دارید می گیرید برای تنظیم و نشر آثار امام یا حمله به برنامه "شاخص"؟ امام در خانه کوچک و حسینیه محقر جماران هر چه گفت، در دل ما، هم ثبت شد هم تنظیم، خامنه ای هم دارد آن را نشر می دهد. موسسه اگر می خواهد امام دیگری طراحی کند، اشتباه می کند. ما اجازه نمی دهیم از خمینی بت شکن از خمینی پیام حج از خمینی پابرهنگان از خمینی آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند، فقط یک قلمبه نور درست شود. اصلا موسسه کجا بود وقتی می گفتند "مرگ بر اصل ولایت فقیه"؟ اگر امام گفته؛ "ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است"، پس حقوق همه شما شبهه ناک است. این که من گفتم "شبهه ناک"، بی ادبی من به شما نیست، بی ارادتی شماست به امام.  ما 300 هزار شهید ندادیم که شما امام ما را به قرائت خود تفسیر کنید. امام، امام مرفهین بی درد امام آقازاده ها نبود. اولین کسی که علیه آقازاده ها قیام کرد خود امام بود و این کار را از نوه خود "سید حسین" شروع کرد. نه، از امام بت شکن ما "پاپ" در نمی آید. ما فریاد امام را به سکوت موسسه تنظیم نمی فروشیم. ما خروش امام را به سازش شما نمی فروشیم. ما اجازه نمی دهیم امام در موسسه تنظیم و نشر آثار خودش غریب بیافتد. ما نمی گذاریم امام را از خانه اش از حسینیه جماران بیرون کنند. ما امام بیدار را به آدم های خواب نمی فروشیم. ما اهل موسسه تنظیم نیستیم، امام تنها بماند. "خمینی. دات. آی. آر" یعنی خار در چشم اغیار. "من به خام اندیشی ات ای موسسه تنظیم گرفتار شدم/ چشم بسته تو را در فتنه سال 88 دیدم و بیمار شدم". نه، نشانی خانه امام، پلاک شهرداری روی دیوار موسسه تنظیم نیست. شهرداری روزی دو بار پلاک خانه ها را عوض می کند و شن و ماسه ها را برداشت چون برف نیامد. یعنی "زمستان رفت و برف نیامد که نیامد/ آن کس که نداند که چرا برف نیامد/ در جهل مرکب ابدالدهر بماند". من می دانم چرا برف نیامد. قبلا گفته ام؛ خدمت رسانی خوب است بی مزد و منت، بی غرض و مرض. نشانی امام پس پلاک شهرداری روی دیوار هیچ موسسه ای نیست. نگاه می کنم به حوادث سال 1388 و می نگرم که چگونه از لوله غفلت برخی خواص، بصیرت نشت کرد. متاسفانه در سال اصلاح الگوی مصرف عده ای از خواص، ول خرجی کردند و تا می توانستند غفلت خریدند. یا مقلب القلوب و الابصار! اینک بهار آمده است و انقلاب که چندی "سینوزیت" گرفته بود عطسه ای کرد و چرک و کثافات را آفات را از درون خود بیرون ریخت. حالا بعد از این عطسه، انقلاب اسلامی را صبر، حوصله، بصیرت و غیرت آمده است. خون انقلاب با حجامت بصیرت در سال 1388 تصفیه شد. سال 1388 سال پوست انداختن انقلاب بود. بهار انقلاب بود. سال 1388 شاخه و برگ های زائد درخت انقلاب را هرس کردیم. سه چهار پنج تا شاخه ریخت، شیخ ریخت؛ ریخت که ریخت. چشم باز کن و در بهار انقلاب شکوفه ها را روی درخت انقلاب ببین. در بهار هر خانه ای به خانه تکانی نیاز دارد حتی خانه انقلاب و ما در 9 دی 1388 انقلاب را خانه تکانی کردیم و اجناس بنجل را انداختیم دور. یک موسسه تنظیم مردود شد، چه اشکالی دارد؛ این همه وبلاگ آمده به عشق رهبر آمده. کم مانده مادر بزرگ من هم برای خودش وبلاگ بزند!، علی یک بار "خار در چشم و استخوان در گلو" شد، آن دوره تمام شد. نوبتی هم باشد نوبت فرو رفتن خار در چشم اغیار است. یار و استخوان در گلو؟ هیهات! لب های تشنه و آب فرات؟ هیهات! سر حسین و رقیه در خرابات؟ هیهات! فروختن انقلاب به مدل آمریکایی اصلاحات؟ هیهات! عمل به دستورات جرج سوروس و به راه انداختن کودتای لاطائلات؟ هیهات! فروختن خدا به بت لات؟ هیهات! گره خوردن "آه" ماه به سینه چاه؟ هیهات! فروختن امام به این موسسات؟ هیهات! تنها گذاشتن علی در موج تبلیغات؟ هیهات! فروختن عمار به شیخ رشید الدین وطواط؟ هیهات! فروختن مدینه به کوفه و شامات؟ هیهات! آمریکا باشد برای ما لات؟ هیهات! اصول گرا خواندن شیخ دیپلمات؟ هیهات! آشتی با مردی با عبای شکلات؟ هیهات! ترسیدن از بیانیه های معتاد محتاط؟ هیهات! به شما که عرض می کنم؛ آدم شدن شیخ اصلاحات؟ این یکی را بلندتر بگو هیهات!!
                                              ***
زنده باد بسیجیان خامنه ای که اجازه ندادند سرنوشت 8 ماه دفاع مقدس شان به عاقبت 8 سال جنگ تحمیلی دچار شود. آری، ما در راه دفاع از ولایت فقیه حتی از پدران مان استوار تریم. دشمن ما صدام نیست. طرف جنگ ما کسانی هستند که صدام را روی کار آوردند. پدران ما با بت جنگیدند ولی ما به جنگ بت گر رفته ایم. ما از صدام عبور کرده ایم. حریف ما آمریکا و اسراییل است. رسالتی دیگر در پیش است که "تونل توحید" نیست. "احد" است و بعد از آن "تنگه احد". امسال که گذشت. شهرداری یک مقدار خلوص داشته باشد، سال بعد ما دعا می کنیم برف بیاید. برف، آقای قالیباف! نمی آید یک حساب دارد، می آید هم یک حساب دارد. ارتباطی هم به شن و ماسه و بیل و کلنگ مکانیکی و سایت های برف روبی ندارد. آقای قالیباف! زیرمجموعه شما این همه ویژه نامه برای عید زد و هیچ اشاره ای به فتنه نکرد. گویا از دید حضرت عالی این "صحنه آرایی ها" ان شاءالله گربه بوده است. عجب خیز بلندی برداشته اید برای ریاست جهموری دوره بعد! عبرت بگیرید از این برفی که نیامد. این برف با نیامدنش به شما تذکر داد که "الاعمال بالنیات". خدا بخواهد یکی رییس جمهور شود، می شود، نخواهد هم نمی شود. میزان بارش برف به تعداد سایت های برف روبی دیدید که بستگی نداشت. البته باز صد رحمت به شما. با هر نیتی لااقل برای مردم کار می کنید اما عده ای هستند که نه تنها کار نمی کنند بلکه فقط خدمات دولت را انکار می کنند. ما آخرش هم نفهمیدیم ایشان رئیس مجلس است، وزیر خارجه است، دبیر شورای عالی امنیت ملی است، رییس صدا و سیماست! اصلا چی کاره است؟! بد نیست برای اینکه دعوا نشود، دوره بعد دو تا رییس جمهور داشته باشیم؛ رییس جمهور نصف کشور لاریجانی باشد، رییس جمهور نصف کشور قالیباف. لطفا سهم محسن رضایی فراموش نشود. البته بد نیست به گزینه های دیگری هم فکر کنیم؛ اینکه شاید، شاید، شاید، شاید این جمعه بیاید شاید. شاید تا انتخابات دوره بعد ریاست جمهوری اتفاقات بزرگ تری افتاد. آقایان! به جای خیز گرفتن برای فتح کرسی ریاست جمهوری، تقوا پیشه کنید و خیز بگیرید برای سربازی حضرت خورشید. این مهم ترین کمک شما به این روزهای حضرت ماه است. افق دیدتان را وسیع تر کنید. شما اگر ماه را می بینید، ما "آه ماه" را می بینیم در فراق   "بقیه الله-




موضوع مطلب : فتنه, راهپیمایی 9 دی, سال 1388سال اصلاح الگوی مصرف, خمینی, نصرالله, جرج سوروس, BBC, خامنه ای, شاخص

اسلام، دین حیات و زندگی است. دین پیشرفت و ترقی تکامل است. اسلام با برنامه‏هایی که وضع کرده است تمام جهات زندگی را در نظر گرفته و به همه زوایای زیست انسان کاملاً توجه کرده است.

اسلام دینی است که برای سرگرمی نیامده است، اما نه تنها با تفریح و شادی مخالف نیست، بلکه در مواردی بر آن تأکید داشته وبرای آن قوانین و مقررات جهت‏داری را وضع کرده است.

به هر حال، اگر در اسلام، کارهایی به عنوان تفریح و تنوع پیشنهاد شده است و نیز اگر از بعضی تفریحات جلوگیری شده وغیرمشروع شناخته شده است، معطوف بر جنبه‏های فطری، حیاتی و فکری است که در سایه‏ی آن مصالح فردی و اجتماعی تأمین شود.

بنابر این، در قوانین اسلامی با برخی پدیده‏ها و اعمال مثل غنا و رقص و... برخورد شده و از انجام آن کارها منع شده. امانه به خاطر مخالفت با زیبایی و شادی و شادکامی، بلکه به دلیل برآیند و پیامدهای خطرآفرین آن‏ها.

شهید مطهری در ذیل بحث از این که آیا اسلام هیچ عنایتی به بعد چهارم روح انسانی،( یعنی استعداد هنری )نموده یانه ؟و آیا در اسلام به زیبایی و جمال عنایتی شده یا نه؟ چنین می‏گوید: "بعضی‏ها چنین تصور کرده‏اند که اسلام از این نظرها (توجه به زیبایی، هنر و..).خشک و جامد است و بی‏عنایت و به عبارت دیگر، اسلام ذوق‏کش است. البته این‏ها که چنین ادعا می‏کنند به این جهت است که دراسلام اولاً روی خوش به موسیقی نشان داده نشده و ثانیاً این که بهره‏برداری از جنس زن به طور عموم و هنرهای زنانه یعنی رقص و... منع شده است. ولی به این شکل قضاوت کردن درست نیست. ما باید راجع به مواردی که اسلام با آن‏ها مبارزه کرده تأمل کنیم وببینیم آیا مبارزه اسلام با این زیبایی‏ها از آن جهت که زیبایی است و یا از آن جهت که مقارن با امر دیگری است که بر خلاف یک استعداد از استعدادهای فردی یا اجتماعی انسان است؟

مسأله موسیقی و غنا مسأله مهمی است اگر چه غنا حدودش روشن نیست... البته قدر مسلمّی در غنا هست و آن این است که آوازهایی که موجب خفت عقل می‏شود، یعنی آوازهایی که شهوت را آن چنان تهییج می‏کند که عقل به طور موقت، ازحکومت ساقط می‏شود، یعنی همان خاصیتی را دارد که شراب یا قمار دارا است، معلوم است که حرمت چنین مواردی قطعی است. آن چه مسلم است این است که اسلام خواسته است از عقل انسان حفاظت و حراست کند و این قبیل منع‏ها نیز به همین جهت مطرح شده‏اند".(1)در برنامه‏های شریعت، به مسأله شادی و نشاط پیروان دین و مسلمانان، توجه و تأکید فراوانی شده است و اصولاً پیشوایان بزرگ دین خودشان انسان‏های بانشاط و خوشرویی بوده و دیگران را به این مسأله دعوت می‏کردند. زیرا آنان به خوبی به نیازهای روح وتفریحات سالم در کنار نیازهای جسم توجه داشتند. علی(ع) در این باره می‏فرماید: "این دل‏ها همانند تن‏ها خسته و افسرده می‏شوند، در این حال نکته‏های زیبا و نشاط ‏انگیز برای آن‏ها انتخاب کنید".(2)پیشوایان معصوم دین از جمله رسول گرامی(ص) به عنوان الگوی همه‏ی مسلمانان، اصولاً یک انسان شاد بود. به طوری که همیشه لبخند بر لب داشت و اهل شوخی و مزاح بود. چه این که خود ایشان فرمود: انّی لأمزَحُ و لا اَقولُ الاّ حقّا همانا من از همه بیشترشوخی می‏کنم امّا جز حق چیزی نمی‏گویم.

البته آن حضرت در عمل هم این گونه بوده، به طوری که اگر می‏دید یک نفر غمگین و افسرده است وجود مقدّس ایشان یا اهلبیت ایشان(ع) می‏فرمودند: چرا غمگین و افسرده‏ای؟ بایک مطایبه و شوخی و شبیه طنز (نه آن طنزی که با تخریب فرد یا قوم خاصی، دیگران را بخنداند)، او را از حالت انقباض و گرفتگی دل، درمی‏آورند و یک انبساط خاطر و شرح صدری در وجود او ایجادمی‏کردند.

با توجه به اهمیت تفریحات سالم و لذت‏های حلال در رشد و ارتقاء کمی و کیفی زندگی یک انسان مسلمان، و برای تقویت جنبه‏های روحی و احیاناً شکستن بن‏بست‏های پیش‏آمده، پیشوایان دین و دنیا، از پیروانشان خواسته‏اند که علاوه بر عبادت و کار وتلاش، به لذت‏ها و تفریحات سالم هم در زندگی روزمرّه‏شان توجه ویژه داشته باشند که در صورت توجه قانونمند به آن، به نهادینه‏گی آن تفریحات منتهی خواهد شد.

آن جا که امام علی(ع) فرمود: "مؤمن شبانه روز خود را به سه قسمت تقسیم می‏کند:قسمتی را صرف مناجات با پروردگارش می‏نماید. قسمت دیگری را در طریق اصلاح معاش و تأمین هزینه زندگی‏اش به کار می‏گیرد و قسمت سوّم را برای بهره‏گیری از لذت‏های حلال و دلپسند می‏پردازد و برای شخص عاقل درست نیست که حرکتش جز در یکی از این سه جهت باشد: برای اصلاح امور زندگی و یا در راه آخرت و یا در لذت غیرحرام...".(3)

در فقه اسلامی، به برخی از تفریحات و سرگرمی‏های سالم، توجه بیشتری شده است و به نظر می‏رسد با تأکید به آن، اهداف وجهت‏های خاصی تعقیب می‏شود. از جمله این که، تأکید شده است که به فرزندانتان شناگری، تیراندازی و اسب‏سواری بیاموزید.

ورزش‏های یاد شده علاوه بر این که می‏تواند به عنوان یک تفریح سالم مطرح باشد، همچنین می‏تواند در شرایط اضطراری وحتی جنگی به عنوان یک حربه از آن استفاده کرد. البته اسب سواری در روایات، استعداد انطباق با تغییرات تکنولوژیک در عصرحاضر را دارد. یعنی امروزه می‏تواند در قالب انواع رانندگی‏ها و حتی خلبانی را دربربگیرد.

اسلام به عنوان یک دین معتدل و متوسّط، همان گونه که در خوردنی و نوشیدنی‏ها... از هر یک مجاز و غیرمجاز دارد در تفریحات و شادی‏ها هم نوع مجاز (تفریحات سالم) و غیرمجاز (تفریحات غیرسالم) دارد.

متأسفانه، برداشت از شادی مثل بسیاری از پدیده‏های دیگر، در پروسه‏ی افراط و تفریط گرفتار شده است، عده‏ای برای آن هیچ محدودیت قانونی و شرعی را برنمی‏تابند وعده کمی هم هستند که هر گونه شادی و تفریح سالم را بر خود ممنوع کرده و از مواهب الهی پرهیز دارند.

اسلام انگشت بر روی شادی معینی نگذاشته و اجازه هر نوع شادی را به این شرط که با موازین و احکام الهی منافات نداشته باشد و منجر به گناه و فساد نشود داده است. به عبارت دیگر برای این که انسان از سعادت واقعی خود محروم نماند نوعی کنترل بر روی شادی و سرور دارد که باعث می‏شود، شادی موقت و ناپایدار و کوتاه‏مدت به سعادت ابدی و واقعی او آسیب نرساند. چون انسان در تشخیص مصلحت‏ها و منافع واقعی خود دارای محدودیت است و گاهی اوقات خیر و سود حقیقی خود را تشخیص نمی‏دهد. دوست داردبه هر چیزی که باعث شادمانی او شود هر چند روح او را تیره و تار و سعادت او را در خطراندازد اقدام کند. کودکی که سرماخورده و بستنی برای او ضرر دارد، هر چند خوردن بستنی او را شاد می‏کند و از آن لذت می‏برد ولی چون از تشخیص ضرر آن عاجز است به ناچارمادرش او را از خوردن آن بستنی منع می‏کند و به گریه و زاری و احساسات بدون منطق و به دور از خردورزی او اعتنایی نمیکند و شادی زودگذر و سطحی او را بر غم و اندوه طولانی وی ترجیح نمی‏دهد.

استفاده از طبیعت زیبا، دیدن طلوع دل‏انگیز آفتاب، لذت بردن ازمنظره‏های دلکش و باغ‏های مصفا و سیر و سفر، دیدار با دوستان و سخن گفتن با آنها،پرداختن به ادبیات و شعر و نمایش و خوشنویسی و نقاشی و ورزش و بازی‏های سالم،استفاده از نعمت‏های خداداد و غذاهای متنوع و لباس‏های رنگارنگ و صدها امر لذت‏بخش دیگر که همگی شادی‏بخش می‏باشند از شادی‏های مجاز و شایسته است. چنانچه لذت بردن از گفتگو با خداوند در حال نماز و مناجات و عبادت و داشتن حال خوش در حال ذکر وتوجه به ذات پاک ربوبی از مقوله لذت‏های معنوی باشند که گاهی از نظر عمق و کیفیت بسیاروالاتر و فراتر از لذت‏های مادی می‏باشد.

بنا بر این نمی توان گفت که شادی ها در اسلام بیشتر است یا غم ولی می توان گفت : اسلام دین شادی است و غم یک استثنا است والبته رفتار برخی از مسلمانان که در صدد ارائه چهره ای زشت و خشن و غم آلود از دین را دارند با واقعیت اسلام واقعی که در صدد تانین رفاه و شادی برای همه مردم است متفاوت است.

پی‌نوشت‌ها:

1 . مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، تهران، انتشارات صدرا، 1374، چاپ 25، ص 70).

2 . حکمت 197 نهج‏البلاغه (کلمات قصار).

3 . حکمت 390 نهج البلاغه.




موضوع مطلب : شادی, غم, اسلام, رقص, غنا, موسیقی, تفریح


تجارت ماهی قرمز مدت هاست که در دوره زمانی15اسفند تا 15 فروردین شکل میگیرد تجارتی که محصول آن هیچ ریشه ای در تاریخ باستانی عید نوروز ایرانی ندارد.

80 سال پیش به همراه ورودچای به ایران ماهی قرمز نیزکه سمبل عید چینی ست به سفره های هفت سین مراسم عید نوروز ما وارد شد غافل از اینکه در عید چینی ماهی قرمز را رها میکنند تا زندگی جریان یابد و ما ماهی قرمز را اسیر تنگ بلورین میکنیم تا همزمان با رشد سبزه های سفره هایمان و باروری زمین هر روز او را به مرگ نزدیک و نزدیک تر کنیم . جالب است بدانید در هیچ کدام از مراسم سنتی مان در مورد نوروز ماهی قرمز جایگاهی ندارد در میان رسوم زرتشتی در سفره عید انار به نشانه باروری و عشق و یا سیب سرخ درون ظرف آب مقدس رها میشود تا عشق و باروری همچنان پاینده بماند. اگرایرانی ها می دانستند که ماهی قرمز هیچ ریشه تاریخی در سفره هفت سین ندارد به جای پرداخت برای خرید و قتل ماهی های قرمز به بهانه عید، سیب قرمز یا انار را در آب رهامیکردند که ریشه در تاریخ این دیار دارد . هر سال ایام عید 5 میلیون قطعه ماهی میمیرند. 5میلیون قطعه ماهی قرمز به خاطر رنگ و لعاب سفره هفت سین، به خاطر هیچ و عجیب نیست اگر بدانیم در صورتیکه ایرانی ها از خرید ماهی قرمز منصرف شوند این تجارت سیاه روزی پایان خواهد یافت. عجیب نیست اگر باور کنیم سیب سرخ یا انار همان سرخی هفت سین ایرانی ست که ریشه در تاریخ چند هزار ساله سنت ما دارد . عجیب نیست اگر تابلوی معروف هفت سین کمال الملک را در کاخ گلستان به تماشا بنشینیم و ببینیم که او نیز ماهی قرمز را میان سفره هفت سینش طراحی و نقاشی نکرده است . ماهی قرمز در سفره هفت سین ایرانی جایی ندارد پس لطفاً ماهی قرمز نخرید


موضوع مطلب : اسراف, اصلاح, الگوی مصرف, ماهی قرمز, هفت سین, تنگ

درباره وبلاگ

هر چه شکفتم تو ندیدی مرا. رفتی و افسوس نچیدی مرا. ماندم و پژمرده شدم ریختم. تا که به دامان تو آویختم. دامن خود را متکان ای عزیز. این منم ای دوست به خاکم مریز. وای مرا ساده سپردی به باد. حیف که نشناخته بردی ز یاد. همسفر بادم از آن پس مدام. میگذرم بی خبر از بام وشام. میرسم اما به تو روزی دگر. پنجره را باز گذاری اگر.
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 14
کل بازدیدها: 208841



>