کشکول طلبگی
دوشنبه 90 دی 19 :: 12:16 صبح :: نویسنده : سید احمد ایزدخواه در جنگ جهانی اول (1916م.) هنگامی که عده ای از سربازان انگلیسی در چند کیلومتری بیت المقدس مشغول سنگرگیری و حمله بودند در دهکده کوچکی به نام اونتره لوحی نقره ای یافتند که حاشیه اش به جواهرات گرانبها مرصع و در وسطش خطوطی با حروف طلایی نگارش یافته بود: چون آن لوح را نزد فرمانده خود میجرای ان. گریندل بردند نتوانست چیزی از آن بفهمد. او این لوح را به فرماندهان ارتش بریتانیا، لیفتونانت و گلدستون رساند و آنها نیز آن را به باستان شناسان دادند. تصویر این لوح را در اینجا ملاحظه میکنید:
زبانشناسان حروف خط عبرانی را چنین با حروف ما تطبیق داده اند: اعضای کمیته چون به مضمون نوشته لوح مقدس اطلاع یافتند انگشت حیرت به دندان گزیدند و پس از تبادل نظر قرار گذاشتند آن را در موزه سلطنتی بریتانیا بگذارند. اما چون این خبر به اسقف اعظم انگلستان رسید فرمان محرمانه ای به کمیته نوشت که خلاصه اش چنین است: رک: پی نوشت: 1.بعضی ها چقدر پست هستند که بعد از آشکار شدن حق بر آنها باز آن را انکار می کنند .همچنانکه خداوند در قرآن می فرماید:و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم.گاهی اوقات ما هم به این مرض مبتلا میشیم ولی به دلایلی اصلا حواسمون نیست(می گی نه کافی یه بار زندگیت رو چک بکنی!اولین نفر خودم هستم|الان دستام به عنوان تسلیم بالاست|) 2.خوش به حال بعضی ها تا فهمیدن جاده رو اشتباهی اومدن سریع از اولین دور برگردون بر میگردن.بعضی ها هم می گن بریم ببینیم آخرش چی می شه شاید درست اومدیم.نمی خوان باور کنن که یه عمر زحمت الکی کشیده اند.صورت مسئله رو پاک می کنن! موضوع مطلب : جنگ جهانی اول, سربازان انگلیسی, بیت المقدس, جواهرات, بریتانیا, سلیمان, عبرانی, الله, احمد, علی, بتول, حسن, حسین, مسیحیت, کلیسا درباره وبلاگ هر چه شکفتم تو ندیدی مرا. رفتی و افسوس نچیدی مرا. ماندم و پژمرده شدم ریختم. تا که به دامان تو آویختم. دامن خود را متکان ای عزیز. این منم ای دوست به خاکم مریز. وای مرا ساده سپردی به باد. حیف که نشناخته بردی ز یاد. همسفر بادم از آن پس مدام. میگذرم بی خبر از بام وشام. میرسم اما به تو روزی دگر. پنجره را باز گذاری اگر. آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 10
کل بازدیدها: 209072
|
|